پدربزرگمان فالی زده بود و گفته بود تو ی در راه پسرکی هستی که روزگارمان را عوض می‌کند  اما نه فدایت شوم. سونوگرافی مادرت دقیق‌تر بود و خبر آمدن دخترکی را که همیشه منتظرش بودم به جهان داد  

نامت ارغوان است. و من تنها خاله‌ی تو هستم. این روزها برایت لوازم زندگی بشری را آماده می‌کنیم  . لباس و کفش و کلاه و تخت و اسباب‌بازی و این چیزهایت را فراهم می‌کنیم که چهار ماه دیگر به دنیا بیایی و عزیز دل همه‌ی ما بشوی. 

از آن چند سلول انگشت‌شمار به مرحله‌ی لگن رسیده‌ای. حرکاتت را در بدن مادرت متوجه می‌شویم  مادرت گرسنه که می‌شود، لگد محکمی می‌زنی . اخلاق‌ات شبیه ماست . گرسنگی نقطه‌ی ضعفت است. از سوپ بیزاری  مادرت سوپ که می‌خورد بالا می‌آورد . 

برایت شنل قرمزی دوختم که وقتی یک ساله شدی، بر تن کنی. عروسکت را محکم بغل کنی و دست مادرت را بگیری و به خانه‌ی ما بیایی. 

این‌جا هرروز زندگی ما به انتظار می‌گذرد. انتظار دیدن دختری که چارچوب زندگی‌مان را عوض می‌کند. دلم برای خنده‌هایت، ذوق کردن‌های واقعی‌ و آغوشت سخت تنگ شده. 

انتظار. ما باید یک روز با هم از انتظار سخن بگوییم  


گوش کن


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Jason آنلاین Terrance چهره ها ^_^ جوجه دانشجو ^_^ Norman Renee خوش آمدید Heidi رزرو هتل اجاره ویلا و سوئیت