-حالا میتونم اینجا بنویسم که آخرین دستاورد زندگیام اینه که میرم تره بار و میوه میخرم. میوه و شیر رو در برنامهی غذاییم گنجوندم. و دیگه مامان و بابام بهم نمیگن چیزی بخور که یه وقت کمبود مواد معدنی و ویتامین پیدا نکنی. خودم متوجه تمام خطرات هستم. :)
- دیشب ساعت ۱۸:۴۵ به فاطمه گفتم بریم سینما؟ از لحظهی پیشنهاد تا لحظهای که توی سینما بودیم جمعا ۳۰ دقیقه طول کشید. مطرب دیدیم. سعید قبلا فیلم رو معرفی کرده بود. خیلی فیلم خاصی نبود ولی برای رها کردن ذهن فیلم خوبی بود.
- محبوب من، شما نیستید. و گمانم نخواهید آمد. ملالی هم نیست واقعا جز همین که شما نمیآیید. :) آمدنتون حتما قشنگه. در نبودنتون هم زندگی جاریه، میگذره. خوب هم میگذره، اما جایی خالیه.
- با هماتاقی سوممون دوست شدیم دیگه. به تعادل رسیدیم. خدااا رو شکررر
- لبها و مژههای ارغوان شبیه من شده. امروز پای تلفن میگم خاله جون دیگه چیات شبیه منه؟ مامانم میگن بگو اخلاق سگم خاله جون :)). منم از اینور میگم خالهجون بگو خداااا رو شکرررر :)))
همینا فعلا. دو ماه و نه روز دیگه ۲۷ ساله میشم.
درباره این سایت